در هر حال همه متفق القول هستند که جوامع در طول تاریخ تغییر می کنند. اما آیا این تغییرات ، رو به بهبودی وضعیت زیستی انسان است؟ در اینجا دیگر همگان اتفاق نظر ندارند. آنچه ما از تاریخ مشاهده می کنیم ، این است که جوامع پیچیده تر شده اند ، نیاز های ضروری انسان راحت تر برآورده می شود و ابزارها و کالاهایی که انسانها تولید می کنند هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت ، بهبود یافته است. به خاطر پیشرفت فن آوری انسان ها ، کالاهای بیشتری تولید می کنند و کالاها را راحت تر توزیع می کنند. هیچ کس منکر چنین پیشرفت هایی نیست . اجازه دهید این پیشرفت ها را پیشرفت فن آوری بخوانیم. همه قبول دارند جوامع ما در طول تاریخ از این جهت پیشرفت کرده است ، اما همه قبول ندارند که پیشرفت فن آوری موجب سعادت مندتر شدن جامعه شده است یا سعادت انسان متناسب است با میزان پیشرفت فن آوری اوست. در اینجا دو را بیشتر وجود ندارد:
راه اول این است که ندای بازگشت به گذشته را سر دهیم و تصور کنیم جوامع پیشین اخلاقی تر و انسانی تر بوده اند و حتی به قیمت از دست دادن تسهیلات و امکانات موجود ، وضعیت گذشته را بازسازی کنیم. به این دیدگاه ها در فلسفه ی سیاسی ، ارتجاعی می گویند. برای مثال مسلمانانی که خواهان بازگشت به شیوه ی زندگی و حکومتی هستند که مسلمانان در هزار و چهارصد سال پیش در مدینه داشتند ، ارتجاعی هستند چون آنها تصور می کنند به این ترتیب وحدت و برادری گذشته را باز می یابند. امری که در واقع خیالی و دروغین است. محافظه کاران در تمامی کشورها نیز عمدتا در مواردی مانند خانواده ، ازدواج ، آموزش و پرورش ، برقراری نظم ، برخورد با جوانان ، سقط جنین و ...خواهان حفظ و گاهی بازگشت به ضوابط اخلاقی گذشته هستند. تمامی این افراد که می خواهند تاریخ را به عقب بازگردانند و یا شیوه های قدیمی و منسوخ زندگی را همچنان حفظ کنند، ارتجاعی هستند.
راه دوم این است که بپذیریم پیشرفت فن آوری و پیچیده تر شدن جوامع ، زندگی را هم آسان تر می کنند و در نتیجه منجر به سعادت بیشتر انسان در این دنیا خواهد شد . با بهبود شیوه های درمانی ، متوسط طول عمر انسان بیشتر شده است و فن آوری موجب افزایش سطح بهداشت و در نتیجه کاهش مرگ و میر کودکان گشته است. ارتباطات و وسایل نقلیه ، موجب توزیع کالاها در کمترین سرعت ممکن به سراسر دنیا می شود و کسی هم نمی تواند منکر افزایش دانش و سواد بشری در اثر فن آوری ارتباطات باشد. بنابراین بسیار منطقی است که تصور کنیم پیشرفت فن آوری ، منجر به سعادتمند تر شدن بشر می شود و جوامع ما براستی رو به رشد هستند. پس آیا عجیب نیست که عده ای خواهان بازگشت به شیوه های قدیمی تر زندگی باشند و یا عده ای از وضع موجود راضی نباشند؟ واقعیت این است که میزان پیشرفت فن آوری و توانایی انسان برای تولید کالاها با سعادت کلیه ی انسانها متناسب نیست. آیا سهم تمامی مردم از پیشرفت های فن آوری، یکسان است؟ با وجود تمامی سیستم های مکانیزه ی کشاورزی ، حجم مواد غذایی تولید شده برای سیر کردن تمامی مردم دنیا کافی است. اما گرسنگی و سوء تغذیه همچنان هر ساله جان میلیون ها تن را می گیرد. آیا کارگران و توده های حاشیه نشین شهری یا روستایی ، با ثروتمندان متمرکز در محله های خاصی از شهر ، یکسان زندگی می کنند؟ بنابراین پیشرفت فن آوری و ظرفیت استفاده از آن در جهت رفاه بشر بسیار بیش تر از پیشرفت واقعی زندگی اکثریت انسانهاست.
این مقدمه ی طولانی را برای رسیدن به همین مسئله ی مهم ذکر کردم. در واقع مشکل اینجاست که پیشرفت فن آوری در صورتی می تواند به بهبود واقعی زندگی انسانها منجر شود که این پیشرفت منجر به پیشرفت شیوه ی تولید و توزیع کالاها هم بشود. بنابراین مشکل اصلی در شیوه ی تولید و توزیع کالاهاست. به بیان دیگر شیوه ی تولید کنونی و نهادهای سیاسی و اجتماعی که بر این شیوه ی تولید استوار هستند ، همواره عقب مانده تر از سطح فن آوری و ظرفیت تولیدی جوامع ماست. راه حل ما مانند ارتجاعیون، انکار پیشرفت فن آوری و بازگشت به نظام های قدیمی تر نیست ، بلکه باید شیوه ی تولید موجود را بررسی کرد . عده ای که گمان می کنند مردم به اندازه ی کافی کار نمی کنند و یا فن آوری به حد کافی پیشرفت نکرده است درکی از مشکل اساسی جامعه ندارند. به این دیدگاه که بر پیشرفت فن آوری و مدیریت آن تاکید می ورزد تکنوکراسی می گوییم. اما راه حل آنها عمدا یا سهوا هدف را اشتباه گرفته است.
برای این کار باید به علمی رجوع کنیم که سیستم تولید و توزیع ثروت در جامعه را بررسی می کند. به این علم ، اقتصاد سیاسی می گویند. کارل مارکس با همین انگیزه ، یعنی حل مسئله ی فوق ، از فلسفه به مطالعه ی این علم روی آورد. وی متوجه شد که تمامی اقتصاد دانان پیش از وی ، بر این مسئله سرپوش گذارده اند و تلاش کردند که سیستم تولید و توزیع موجود یعنی شیوه ی تولید سرمایه داری را عقلانی و متعادل جلوه دهند.
او دو مشکل را در این سیستم مشاهده کرد . اول کاهش نرخ نزولی سود و دوم کاهش مصرف . مشکل اولی را بدون رجوع به فرمول های اقتصاد سیاسی اینطور می توان توصیف کرد که چون تولید کالاها در دستان کارفرماهای منفرد و جدا از هم قرار دارد و هر کدام از اینها در پی افزایش سرمایه ی خود هستند ، در هر بار سرمایه گذاری ، بر سرمایه ی ثابت خود می افزایند یعنی مواد خام و ابزار آلات بیشتری تهیه می کنند ، اما سرمایه ی متغیر یعنی نیروی کار در جامعه نسبتا ثابت است. این امر منجر به کاهش نرخ سود می شود . اگرچه کارفرماها به صورت فردی ، بهره ی بیشتری از سرمایه گذاری بدست می آورند اما بعد از مدتی ، حجم کلی سرمایه ی ثابت مانند گلوله ی برفی که آنرا روی زمین می غلتانیم سنگین تر شده و در نهایت حرکت چرخه ی اقتصادی کندتر می شود. سرمایه داران به تدریج ورشکست شده و با اولین احساس ورشکستی ، کارگران را از کار اخراج می کنند و به این ترتیب گرسنگی و بیکاری و ورشکستگی از پی هم می آید. از آنجا که نظام تولیدی موجود در دستان عوامل منفرد و جدا از هم قرار دارد ، هیچ نوع عقلانیت و برنامه ریزی برای آن وجود ندارد و سرمایه داری بعد از مدتی دچار بحران و رکود می شود.
مشکل دوم کاهش مصرف است. از آنجایی که خریداران کالاهای یک کارفرما ، در واقع کارگرانِ دیگر کارفرمایان هستند ، این کارگران باید برای خرید این کالاها به اندازه ی کافی مزد دریافت کنند. اما کارفرماها تنها تا اندازه ای به آنها مزد می دهند که بتوانند زنده بمانند و نیروی کاری خود را بازتولید کنند. در نتیجه افزایش تولید ، تنها منجر به انبار شدن کالاها می شود ، بدون اینکه اکثریت جامعه یعنی کارگران توانایی خرید این کالاها را داشته باشند. در واقع فن آوری به اندازه ی کافی پیشرفت کرده و برای ارضای نیازهای همه ی مردم می توان تولید کرد ، اما چون کارفرماها تنها باید براساس قدرت خرید کارگران ، کالا تولید کنند و از طرفی برای همین تولید ، آنها را استثمار می کنند و مزدهای اندک به آنها می دهند ، همواره نیازهای مردم بسیار کم تر از ظرفیت تولید ارضا می شود.
پس مشکل از نظام تولید و توزیع جامعه یعنی نظام سرمایه داری است. این نظام عقب مانده است چون ابتکار تولید در دستان عده ای سرمایه دار منفرد و مجزا از هم هست که هر کدام تنها سود شخصی خویش را در نظر می گیرند. اکنون می دانیم که برای رفاه بیشتر انسانها و حداقل تامین نیازهای ضروری ، فن آوری به حد کافی پیشرفت کرده است و همواره هم در حال پیشرفت است و مشکل از عقب ماندگی فن آوری نیست. اگر مشکل از نظام تولید و توزیع سرمایه داری است ، این مشکل را چگونه می توان حل کرد؟ با اصلاح آن یا براندازی آن ؟
تنها یک راه برای رفع این عقب ماندگی شیوه ی تولید وجود دارد : تا وقتی که ابزار آلات تولید در دستان عده ی قلیلی از جامعه به نام سرمایه دارن باشد که آنها بر اساس سود شخصی با کوته نظری و حرص و آز با سرنوشت اکثریت جامعه بازی کنند و آنها را به بیکاری و بیگاری بکشانند ، این سیستم اصلاح نخواهد شد. بنابراین با توجه به مشکلاتی که ذکر کردیم ، مارکس راه حل را در پس گرفتن امتیاز و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید می بیند. اگر مالکیت بر ابزار تولید اشتراکی شود، در این صورت هدف تولید ، میزان نیاز مردم خواهد شد و نه سود شخصی چند کارفرما. در این صورت می توان با برنامه ریزی و سنجش نیازهای مردم ، میزان مواد خام و ابزار آلات تولیدی که در بخش های مختلف تولیدی به کار می رود را به طور متناسب تعیین کرد.
اکنون که به صورت دقیق معلوم شده است که رفع عقب ماندگی این نظام در گروی مالکیت اشتراکی بر ابزار تولید است ، این لغو مالکیت خصوصی آیا با اصلاح ممکن است؟ مشکل اینجاست که این سرمایه داران ، برای حفظ مالکیت خود بر ابزار تولید ، از پلیس ، ارتش ، دولت و قوانین ویژه ای برخوردار هستند و حتی از امکانات فرعی تری مانند رسانه و تبلغیات و فرهنگ و آموزش و پرورش خاص خود استفاده می کنند. بسیار خوشحال می شدیم اگر آنها را قانع می کردیم که ابزار تولید برای ارضای نیازهای همه ی مردم است و نه سود شخصی آنها با استفاده از کار دیگران . اما واقعیت اینطور نیست. برای لغو حق مالکیت خصوصی بر ابزار تولید ، باید از نیروی قهری استفاده کرد و این همان انقلاب اجتماعی است . آنچه انقلاب را برعلیه سرمایه داری ضروری می سازد ، سعادت مندتر شدن بشریت است.
تا اینجا متوجه شدیم که فن آوری پیشرفت می کند و انسانها می آموزند که بر طبیعت و نیازهای خود فائق آیند. اگر بشر سعادتمندتر زندگی نمی کند، راه حل در ساده زیستی ، بازگشت به شیوه های ساده تر زندگی و یا تحمیل اخلاقیات بر مردم نیست. این روش ها ارتجاعی بوده و واقعیت این است که وضعیت مردم را وخیم تر می سازند. مشکل اصلی اینجاست که نظام تولید و توزیع جامعه ، متناسب با پیشرفت فن آوری رشد نمی کند و در هر مرحله ای از تاریخ همواره یک گام از آن عقب تر است. سپس با رجوع به اقتصاد سیاسی مارکسیستی ، نشان دادیم که مشکل سیستم تولیدی موجود یعنی نظام سرمایه داری با لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید حل می شود. برای این کار انقلاب اجتماعی و استفاده از نیروی قهری لازم است.
برخی انقلاب ها را به خاطر استفاده از خشونت نفی می کنند. دقت کنید که ما در اینجا خشونت را تایید نکردیم بلکه استفاده از نیروی قهری را تایید کردیم ، این به معنای خشونت نیست. همانطورکه با قهر و اجبار باید مال خود را از دزد پس بگیریم و هیچ کس این کار را اعمال خشونت بر مجرم نمی داند ( در عین حال باید حقوق همین مجرم را هم در نظر گرفت و به خاطر عملش بر او خشونت روا نداشت) ، کسی هم نباید انقلاب اجتماعی مردم برعلیه سرمایه داران که در واقع دزد ِ ثمره ی کار و تلاش کارگران هستند را خشونت بداند. برعکس ، این سرمایه داران هستند که در مقابل خواسته های به حق مردم از خشونت و خون ریزی ابایی ندارند . ممکن است بسیاری از انقلابیون خشونت روا داشته باشند اما گفته ی ما به معنای تایید تمامی اعمالی نیست که تا کنون انقلابیون انجام داده اند . آنچه ما تایید می کنیم ضرورت انقلاب و استفاده از قهر برای پس گرفتن حق مردم است. در اینجا هیچ ضرورتی برای اعمال خشونت وجود ندارد. انقلابیون مارکسیست خوشحال می شوند که این کار را بدون ریختن خون از بینی یک نفر انجام دهند.
کسانی که انقلاب برای براندازی شیوه ی تولید سرمایه داری را منکر می شوند ، در واقع منکر ضرورت پیشرفت زندگی تمامی بشریت متناسب با پیشرفت فن آوری هستند. این انقلاب تنها واژگونی یک قدرت با قدرت دیگر نیست ( مانند آنچه در انقلاب اسلامی رخ داد که یک انقلاب سیاسی دانسته می شود. یعنی واژگونی یک دولت سرمایه داری با دولت سرمایه داری دیگر. جایگزینی پادشاه با پیشوای مذهبی) ، انقلاب سوسیالیستی بازگرداندن ثمره ی کار و زندگی هر انسانی به خویشتن است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر