اگر کسی سئوال کند هدف وجودی مدارس و دانشگاه ها چیست،با تعجب از نادانی وی، به او پاسخ خواهند داد که این نظام های آموزشی سواد ، مهارت و آگاهی و تخصص لازم را به کودکان و جوانان می دهند تا آنها را برای ورود به جامعه و قبول مسئولیت آماده کنند. اما من در اینجا می خواهم ادعا کنم که چنین نیست و این پاسخ دم دستی یک کلاه برداری بزرگ است. برای درک این فریب بزرگ ، باید شیادی را افشا کنیم که در زبان روزمره نهفته است.
وقتی مردم در زبان روزمره درباره ی چیزها و پدیده های اطراف خود سخن می رانند ، معمولا به کارکرد عادی آنها اشاره می کنند. برای مثال مدرسه باید وجود داشته باشد تا کودکان بتوانند در آن تحصیل کنند و سواد بیاموزند. این کارکرد مدرسه است که در زبان روزمره امری عادی و بدیهی قلمداد می شود. به این نوع دیدگاه نسبت به چیزها و نظم امور ، "کارکردگرایی" می گویند. یعنی نظرگاهی که چیزها و پدیده های اجتماعی را با کارکرد آن توضیح می دهد. پاسخی که در ابتدای مقاله به پرسش فوق داده شد نیز از همین نظرگاه کارکردگرا برمی خیزد. اگر بخواهیم به همین ترتیب به نهادها، پدیده ها و رویدادهای اجتماعی نگاه کنیم ، همه چیز عادی و طبیعی است برای مثال پلیس باید وجود داشته باشد تا از اعمال تبه کارانه و خلاف قانون شهروندان جلوگیری کند. کارکرد دادگاه هم به سادگی مجازات مجرمین است تا از ارتکاب دوباره ی آن عمل در جامعه ممانعت شود. به همین ترتیب کارکرد اتومبیل ها ، حمل ونقل سریع انسانها در سطح شهر است، و یا بازار جایی است که ما مایحتاج خود را از آنجا خریداری می کنیم و ....
خوب ! کارکردگرایی چه ایرادی دارد؟ آیا این پاسخ ها غلط هستند؟ برخی از فیلسوفان و متفکرین می گویند که این نوع کارکردگرایی عوامانه فاقد دیدگاه انتقادی است. واقعیت این است که نهادهایی که از آنها ذکر کردیم ، درست عمل نمی کنند و در بسیاری از موارد نه تنها مفید بلکه مضر هستند. حتی اتومبیل که اینچنین کارکرد ساده ای دارد، در واقعیت منجر به آلودگی هوا و آلودگی صوتی ، تصادفات و مرگ و میر ناشی از آن و... می شوند. اگر اشیا و نهادها کارکردهای مشخص و قابل تعریفی دارند پس چرا گاهی کارکردی شرورانه می یابند تا حدی که حتی آرزو می کنیم ای کاش این نهادها مانند دولت و زندان و دادگاه و مدرسه و ارتش و ... هرگز وجود نداشتند. چون مردم دیدگاه انتقادی ندارند، نمی توانند پاسخ درستی به این معضلات اجتماعی بدهند. شاید شنیده باشید که بسیاری از مردم دلیل مشکلات روزمره و جامعه ی خود را ضعف مدیریت در این نهادها می دانند. مردم کارکرد این نهادها را می دانند ( یا در واقع به آنها گفته شده و آنها نیز به طور غیر انتقادی پذیرفته اند) اما وقتی شرارت نهفته در این نهادها و نظم و ترتیب امور را می بینند ، تصور می کنند که حتما این نهادها خوب اداره نمی شوند و توسط افرادی نالایق یا شرور مدیریت می شود.سپس عده ای از شایسته سالاری ، نداشتن وجدان کاری و ... دم می زنند. اما این افسانه ای بیش نیست. واقعیت این است که کارکردگرایی موجود در زبان روزمره ، مانع یک دیدگاه انتقادی نسبت به جامعه می شود.
گفتیم که کارکردگرایی سبب می شود که ما نتوانیم سنجش و نقد درستی از نهادها و پدیده های اجتماعی داشته باشیم. اما چگونه می توانیم ارزیابی و نقد درستی از نهادهای اجتماعی داشته باشیم؟ چه دیدگاهی می تواند ما را از کارکردگرایی ساده انگار عموم مردم جدا کند؟ دیدگاه صحیحی که به ما یک نظرگاه انتقادی می دهد ، "کلیت گرایی" است. کلیت گرایی یعنی اینکه ما جزء را در رابطه با کل توضیح می دهیم. کارکردگرایی معمولا اشیا و نهادها را با کارکردهای ساده ای که دارند توضیح می دهند و هر جزئی برای خود کارکرد مخصوصی دارد . برای مثال مدرسه و دانشگاه و زندان و بیمارستان و ارتش و بازارآزاد و شرکت خصوصی که شما در آن کار می کنید ، هر کدام اجزائی هستند که کل جامعه را تشکیل می دهند اما از نظر کارکردگرایی اینها هرکدام کارکرد مجزای خود را داشته و بی ارتباط به هم به نظر می رسند. "کلیت گرایی " ،برخلاف "جزئی نگری" ، ما را عادت می دهد تا نهادها و نظام های اجتماعی را در رابطه با نظامی کلی تر بررسی کنیم که کلیت جامعه را اداره می کند. باید هر کدام از نهادهای فوق که جزئی از جامعه هستند را در ارتباط با نظام های کلی تر بررسی کنیم. نظام کلی که جوامع ما در این برهه ی تاریخی ، نظام سرمایه داری است ، یعنی نظامی که به شیوه ی خاصی تولید و توزیع کالاها را برعهده دارد و برای این کار نهادهایی را تاسیس کرده است. تمامی نهادهای فوق جزئی از این نظام کلی تر هستند و اگر می خواهیم دیدگاه درستی درباره ی این نهادها داشته باشیم باید ارتباط و کارکرد این نهادها را در رابطه با نظام کلی تر سرمایه داری بررسی کنیم.
بنابراین وقتی فردی که عادت دارد با دیدگاهی کارکردگرا به نهادها نگاه کند، کارکرد نهادهای جزئی جامعه را ضروری و درست می بیند اما متوجه کارکرد پنهانی که این نهادهای جزئی با نظام کلی دارند ، نمی شود. اگرهدف نظام کلی جامعه منافع و مقاصد عده ای قلیل در جامعه را به پیش ببرند ، اگر کلیت عقب مانده و ستمگر باشد ، اجزا هم از همان عقب ماندگی ها وشرارت ها در رنج خواهد بود .فرد عامی فکر می کند حتما این نهادها خوب اداره نمی شوند و فساد و رشوه و ... ( اگرچه واقعیت دارد اما دلیل اصلی نیست ) بیداد می کند. او جزء را در رابطه با کل بررسی نمی کند و بنابراین در یک کارکردگرایی عوامانه فرو می رود.
اکنون به نظام آموزشی باز می گردیم. دوباره سئوال خود را تکرار می کنیم : هدف وجودی مدارس و دانشگاه ها چیست؟ اکنون دیگر کسی نمی تواند به سادگی کارکرد ساده ی مدارس و دانشگاه ها را به خورد ما بدهد . باید نظام آموزشی به عنوان یک نهادی جزئی را در رابطه با نهاد کلی تر بازار آزاد و سرمایه داری بررسی کنیم.( یعنی کلیت گرایی ) این امر بوضوح در اقتصاد سیاسی ثابت شده است که نظام سرمایه داری ، تنها منافع عده ی قلیلی از سرمایه داران را تامین می کند و مطمئنا این نظام و ماشین های دولتی اش ، از نهادهای جزئی مانند نظام آموزشی نیز برای خدمت به همین هدف ، بهره می برد. پس بیایید این کارکرد ساده ی و فریبکارانه ی سوادآموزی و آمادگی جوانان برای ورود به جامعه را فراموش کنیم. نهادهای آموزشی علاوه بر جدول ضرب و حروف الفبا یا فرمول های شیمی و فیزیک ، ایدئولوژی را به جوانان می آموزاند . این ایدئولوژی (یعنی اگاهی کاذب) جوانان را مسخ می کند تا استثمار و بهره کشی و ستمگری نظام را نبینند.مشخصا نظام کل می خواهد که جوانان به کارگرانی متخصص و ماهر تبدیل شوند تا برای آنها به خوبی کار کنند. اما در کنار این آموزش برای کار ، به آنها دیدگاه و عقایدی درباره ی جامعه تزریق می کند که متوجه نشوند این نظام در خدمت مشتی سرمایه دار تنبل ، مفت خور و بهره کش است.
بنابراین یکی از کارکردهای پنهان و اهداف کلی تر از نظام آموزشی تزریق ایدئولوژی است.اما وقتی دیدگاه کارکردگرا را کنار بگذاریم می توانیم به اهداف شرورانه دیگری نیز توجه کنیم : برای مثال نظام های اموزشی شخصیت و هویت جوانان را با زندگی اردوگاهی در مدارس نابود می کند. آنها از همان کودکی سکوت و اطاعت از معلم و و استاد و ناظم را می آموزند ، تا در آینده نیز در برابر نظم موجود ، جسارت و شخصیت لازم برای گرفتن حق خود را نداشته باشند.تفکیک جنسیتی در مدارس ، ترویج عقاید و خرافات مذهبی و آموزش انضباط و تحمیل نظم اجباری از دیگر اهدافی است که نظام آموزشی دارد. به گفته ی یکی از متفکرین و نظریه پردازان شورش دانشجویی در فرانسه ، یعنی گای دوبور ،" نظام آموزشی ، آموزش نظام است."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر